جوجو طلاجوجو طلا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره

جوجو طلا

جشن دندونی

    به سلامتی آقا راستین ما دوتا دندون درآورد و من براش جشن دندونی گرفتم. کیک راستین شام( دندونی، باقالی پلو با مرغ، خوراک سبزیجات، رولت گوشت، اسفناج) کلاه راستین گیفت های راستین (طراحی و پیاده سازی : مامان راستین)   اینم خود آقا راستین   دندونات مبارک گل پسر ...
7 خرداد 1391

من می ترسم

می ترسم آره می ترسم این روزها، ثانیه ها و لحظه ها بگذرند و تموم بشوند و من آنها را درک نکنم .می ترسم از زمان حال لذت نبرم .می ترسم زمان بگذرد و تو بزرگ بشی، مرد بشی، آقا بشی و من خردسالی و کودکی تو را از دست بدهم . آخه من خیلی این روزها را دوست دارم با تمام خستگی هاش، با تمام زحماتش، شب بیداری ها، کم خوابی ها و بی خوابی ها، استرس ها و نگرانی ها...... این روزگار با تو بودن و در کنار تو بودن و با تو بزرگ شدن رو دوست دارم. دوست دارم تمام لحظه ها در کنارت باشم .به تو شیر دادن، برای تو غذا درست کردن، با تو بازی کردن ، به تو عشق و محبت دادن همه و همه اینا رو دوست دارم و می ترسم از زمانی که اینها تموم بشه..................... می ترسم دیگه...
1 خرداد 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جوجو طلا می باشد